درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 8
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 28
بازدید ماه : 28
بازدید کل : 62616
تعداد مطالب : 15
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


شعر های عاشقانه من برای تو
عاشقانه
19 مهر 1391برچسب:, :: 15:2 ::  نويسنده : زخم یادگاری       

 
بودنتو 
 
با بودن تو حال من اصلا خراب نیست
می خواهمت و بهتر از این انتخاب نیست

احساس می کنم که خدا قول داده است
دیگر در این جهان خبری از عذاب نیست

دیگر میان خاطره هامان ، از این به بعد
چیزی به اسم دلهره و اضطراب نیست

باور کن این خدا که خودش عاشقت کند
حتماً زیاد خشک و مقدس مآب نیست

پاشو بیا کمی بغلم کن ، ببوس، تا
باور کنم حضور تو ایندفعه خواب نیست

من را ببوس تا همه ی شهر پر شود
این اتفاق هر چه که باشد سراب نیست

دنیا سر جدایی ما شرط بسته است
اما دعای شوم کسی مستجاب نیست..
 
 
 
 
 
این بهانه چیست 

 رویا بهانه ای ست که دنیای هم شویم ؛ دنیا چرا بهانه ی ما را به هم زند؟

این خانه قایقی ست که آواره می شود؛ موجی اگرکرانه ی ما را به هم زند 

پر کرده ای تمام مرا با تمام خویش ؛ شیرین شده تمامی مــــن در تمام تــو 

قند آب می شویم تو و من مـیان هـــم ؛قاشق چرا میانه ی ما را به هم زنـد؟ 

این سیم های برق که هی تیر می کشند؛ وقتی که ما به خلوتشان تکیه می کنیم 

باروت می شوند که شلیک تیر شان ؛ خواب کبوترانه ی ما را به هم زند 

بی تو مرا شبی ست که فردا نمی شود؛ بی من تورا دلی ست که دریا نمی شود 

آنقدر در همــیم که پیدا نمی شود ؛دستی که نظم خانــه ی مارا به هم زند 

با هم ولی جدا به سفر فکر می کنیم؛ هر دو کنار هم به خطر فکر میکنیم 

طوفــانی همیم نزائیده مادرش ؛ بـــــــــادی که آشیانه ی ما را به هم زند

شانه به شانه سر به سر هم گذاشتیم؛یک لحظه دست از سر هم برنداشتیم 

فریاد ترجمان جدایی ست پس کجاست؛آن هق هقی که شانه ی ما را به هم زند


  

قسم خوردم ، قسم خورده می مانم

چون عشق تو گفته ام یار تو خواهم ماند

ما را هراسی نیست از بی وفایی

گر تو بی وفایی کنی من وفادار خواهم ماند

بیا و سوگند یاد کن که چون مجنون عاشق

که تا زنده ای به عشق لیلی وفادار خواهی ماند

 

با اون همه قول و قرار و پیمون

 که با من غمزده داشتی رفتی

می خواستی از تنهایی دورم کنی

 اما منو تنها گذاشتی رفتی

پس اون همه وعده که دادی چی شد

 رفتی و وعده تو وفا نکردی

گفتی خدا تو رو به من رسونده

 رفتی و شرمی از خدا نکردی

برو ولی هر جا که باشی

 هر جای این دنیا که باشی

یه روزی پیدات می کنم

 نگا تو چشمات می کنم

راز تو رو پیش همه

 می گم و رسوات می کنم

برو ولی یادت باشه که با من

 از روز اول وفا نداشتی

گفتی خدا گواهه دوست دارم

 تو گفتی اما به خدا نداشتی

اون روزا یادت نمیاد که گفتی

 اگه بری غم واسه من می مونه

یادت بیاد گفته بودی به جز تو

 راز تورو فقط خدا می دونه

چقدر این آسمان آبی زیباست ، هوای دل انگیزیست !

این نسیمی که می وزد پائیزیست ، پر از عطر و بوی عاشقیست !

از کدامین سو می آید این نسیم پائیزی ، از سوی دریا می آید یا صحرای عشق ؟

چه زیبا می خوانند پرندگان ، چه عاشقانه پرواز می کنند در آسمان ...

این نسیم پائیزی در این روز قشنگ آفتابی دل مرا شیدا کرده است ...

از کدامین سو می آید این نسیم پائیزی ؟

چقدر آرامم ، بی تابم تا بدانم این نسیم پائیزی از کدامین سو می آید ...
 
هر جا که نسیمی می وزد یاد تو در دلم زنده می شود ، من که همیشه به یاد توام ،
 
از نسیم خوش عشق تا قلب مهربانت و از احساس من تا قلب تو راهی نیست !

لحظه های با تو بودن لحظاتیست بیادماندنی ، خاطره ایست فراموش نشدنی !

چقدر این دنیا با تو زیباست ، چقدر این لحظه ها با تو شیرین است ،

چـقـدر تـو عـزیـزی بـرایـم عـزیـزم ...
 

 
 

ای عزیز دل ... دوستت دارم ... نه فقط به خاطر چراغانی چشمانت

 به خاطر تمام آنچه بر من ارزانی داشتی ...

عشق را ... چگونه بودن را ...

دوستت دارم ، و همیشه خواهم داشت ...

قشنگ نازنين من كه تو باشي ديگر از هيچ نگاه هراساني هراس ندارم

قشنگی دوست داشتن را ، سرمشق دلها مي كنم .

تا تو هستي دلم براي كسي تنگ نمي شود . 

عزيزم تا هستي با ياد تو زندگي برايم خوشبختي بزرگ است .

مرا هميشه و همه جا در كنار خود احساس كن . كه من هميشه كنار توام .
 
به دستهايت علاقه و حس بخصوصی دارم چون لبريز از محبت اند .

دوستت دارم و دلم به اندازه بغض آسمان ابری پاییز برایت تنگ شده است .



 
 
امشب دوباره در سر دارم یاد تو را

ولی بازهم فرسنگها فاصله ارمغان است دستهای من و تو را

دوباره می بوسم یاد تو را٬ نشان عشق تو را

نیستی که ببینی چگونه تا بی نهایت می برم یاد تو را

و چگونه بر می دارم در خیال فاصله میان دستانم و دستهای تو را

طاقت ندارم اینگونه دوری تو را

کاش می توانستم حس کنم در دستانم گرمی دستان تو را

بدان به غربت خواهم سپرد این فاصله ها را با یاد تو

تا روزی که احساس کنم گرمی دستان تو را

تا دوباره ببینم آن فروغ چشمان تو را

به خود که بازمی گردم ساعتها را سپری کرده ام با یاد تو

بدان که این امید ها را مدیون ام به یاد تو

 

خسته شدم

دلم پیش تو جامونده من اینجام

تو دوری از منو من بی تو تنهام

ولی  باید  بسازم  با  غم  تو

که  با تو  می رسم به  ارزو هام

غروب  میشه  دلم بی تو میمیره

میره خورشید میاد این شب تیره

منو از  یاد  نبر  ای  نازنینم

نذار  عاشق  تو  تنها  بمیره

نگو وقتی که نیستی میری از یاد

که  دیگه  اسم هم  یادت  نمیاد

خودت که بهتر از هر  کی می دونی

دلم غیر از تو هیچ کس رو نمی خواد

گلستان چت


چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:49 ::  نويسنده : زخم یادگاری       


ته نشین شده عشقی که ما داشتیم

شمع و پروانه که سوختند ما کاشتیم

عاشق منم، ساده دل منم

اگه من منم اون عاشق تو قصه ها منم

اگه نیازم نذار ببازم

بذار تو دلت خونه عشق و بسازم

این بود عشق من تا ابد بهت تشنم

بودی تو بهشتم تویی فرشتم

همه کف دستم با خون نوشتم

که تویی و میمونی تنها عشقم

پس چرا بهم نگفتی یک کلام

که من تو رو دوست دارم اردلان

بی تو من نمی تونم باشم در امان

امیر اردلان مردست دیگه از الان

دیگه رفتم بستم

حالا شدم خسته

کسی که بی تو الان تنها نشسته

می تونی صدام کنی عاشق دل شکسته

آروم آروم بخاطرت چشام میشه بسته

 

 

خیلی سخته چیزی رو که تا دیشب بود یادگاری صبح بلند شی وببینی که دیگه دوستش نداری ....خیلی سخته که نباشه هیچ جایی برای آشتی بی وفا شه اون کسی که جونتوواسش گذاشتی ....خیلی سخته تو زمستون غم بشینه روی برفامی سوزونه گاهی قلب وزهر تلخ بعضی حرفا  ...خیلی سخته اون کسی که اومدوکردت دیوونه هوساش وقتی تموم شد بگه پیشت نمی مونه...خیلی سخته اگه عمر جادوی شعرت تموم شه نکنه چیزی که ریختی پای عشق اون حروم شه ...خیلی سخته اون کسیکه گفت واسه چشمات می میره بره ودیگه سراغی ازتوونگات نگیره ....خیلی سخته نکنه یه روز ندامت راه تلخ آخرت شه ...خیلی سخته که عزیزی یه شب عازم سفرشه تازه فردای همون روزدوست عاشقش خبر شه ...خیلی سخته که دلی روبا نگات دزدیده باشی وسط راه اما ازعشق،یه کمی ترسیده باشی ...خیلی سخته که بدونه واسه چیزی نگرانی ازخودت می پرسی یعنی،میشه اون بره زمانی؟...خیلی سخته توی پاییزباغریبی آشنا شی اما وقتی که بهار شد یه جوری ازش جداشی ...خیلی سخته یه غریبه به دلت یه وقت بشینه بعد به اون بگی که چشمات نمی خواد اونو ببینه ...خیلی سخته که ببینیش توی یک فصل طلاییکاش مجازات بدی داشت توی قانون بی وفاییخیلی سخته که ببینی کسی عاشقیش دروغه چقدر از گریه اون شب،چشم تو سرش شلوغه ...خیلی سخته واسه اون بشکنه یه روز غرورت اون نخواد ولی بمونه همیشه سنگ صبورت ...خیلی سخته بودن تو واسه اون بشه عادت دیگه بوسیدن دستات واسه اون بشه عبادت ...خیلی سخته که دل تو نکنه قصد تلافی تا که بین دوپرستو نباشه هیچ اختلافی ...خیلی سخته اونکه دیروز واسش یه رویا بودیاز یادش رفته که واسش تو تموم دنیا بود...یخیلی سخته بری یکشب واسه چیدن ستاره ولی تا رسیدی اونجا ببینی روزشددوباره خیلی سخته که من وتو همیشه باهم بمونیم 

انقدرعاشق که ندونن دیوونه کدوممونیم

 

برای ماندنش به خدا التماس کردم از خدا خواستم از حمایت ما رو بر نگرداند  

که من بی او هیچم نیمه شب ها برایش دعا کردم

  اه کشیدم ولی او رفت و خدا گریه هایم را نشنید و ندید و دعا هایم را نشنید و  مورد اجابت قرار نداد

و او را برد و ان زمان بود که من از همه و هر چه داشتم بریدم  و های های گریستم و او رفت

و من فقط ناظر رفتن او بودم رفتنی که هیچ امیدی به بازگشت ان ندارم ونخواهم داشت و

امروز من او را برای همیشه از دست داده ام نه می توانم او را حس کنم

و نه در آغوش بگیرم او رفت گر چه برایم همیشه ماندگار است

گلستان چت


چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:45 ::  نويسنده : زخم یادگاری       

 


ته نشین شده عشقی که ما داشتیم

شمع و پروانه که سوختند ما کاشتیم


تک و تنها نشستم بدون یارم

وقتی اون نیست من خیلی خارم

آسمون و نگاه می کنم مه شده

یاد خاطراتم میفتم گم شده

به عشقت میخونم حس قلبم

میذارم کف دست تو حرفم

چه جوری بهت بفهمونم می خوامت

می خوام بذارم دستم و رو لبت

بکنمت ترک و می خوام بگمت

بوسه نگو می خوام بدمت


هر وقت دستت و میدادی دستم

ضربان قلبم می رفت رو 700

همیشه هستم تو خواب و بیداری

وقتی تو نیستی من هستم تو خماری

چرا نمیای بهم بگی بی حالی

از وقتی که رفتم بیماری

چرا کم سو شده چشای گربه ایت

رنگت پریده و انگاری مرده ای


چند وقته که رفتی شدم ساکت

هر شب می خوابم به امید خوابت

نگاه می کنم به عکسمون تو قاب نقره ای

که الان کنار حاله

بغل عکست من مثل خارم

نقره داغم کردی ولی نرفتی از یادم


بیا پیشم بمون تنها نمونم

می خوام تا ابد واست بخونم

می خوام بگم عشق پرزده

تو دل من کلی غم زده

اگه بیای بمونی پیشم

تا ابد راضی میشم

گلستان چت


چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:39 ::  نويسنده : زخم یادگاری       

بیا پیشم بمون تنها نمونم

می خوام تا ابد واست بخونم

می خوام بگم عشق پرزده

تو دل من کلی غم زده

اگه بیای بمونی پیشم

تا ابد راضی میشم


ته نشین شده عشقی که ما داشتیم

شمع و پروانه که سوختند ما کاشتیم

عشق از سه حرف تشکیل شده

ع ش ق اینجوری تعریف شده

علاقه شدید قلبی معنی شده

دوست داشتن با عشق درگیر شده

عشق پرزده تنها

میای پیشم فردا

مثال عشقمون مثل آدم و حوا

عشق پر زده تو ور خدا برگرد

دیدی قیامت همه جوره باهات سر کرد


زیر لب اسمم و می کردی زمزمه

شنیدم خونه عشقت اومده زلزله

میدونم که قلبت برام دلتنگه

همه حرفایی که میزنم یکرنگه

می اومدی پیشم می کرد قلبم تاپ تاپ

هر وقت می رفتی ساعت می کرد تیک تاک

 

 

اینو بدون عاشقتم صد در صد

همیشه تو دریایی و قطرم من


آره منم همونیکه چشماش خیسه

به عشق تو اشکاش لبرزیه

کل زندگیم و باختم به یه لبخند

فقط دارم توی زندگی یه ترفند

قیامت می خوام بکنمت پرستش

اما نمیذارند دشمنای نفس کش

دشمن و بی خیال شو همیشه هستش

می خوام صدات کنم بهت بگم پرستش


بیا پیشم بمون تنها نمونم

می خوام تا ابد واست بخونم

می خوام بگم عشق پرزده

تو دل من کلی غم زده

اگه بیای بمونی پیشم

تا ابد راضی میشم

گلستان چت


چهار شنبه 19 مهر 1391برچسب:, :: 12:23 ::  نويسنده : زخم یادگاری       

دوباره شب ، دوباره طپش این دل بی قرارم .

دوباره سایه ی حرف های تو که روی دیوار روبرو می افتد . 

دلم می خواهد همه ی دیوارها پنجره شوند و من تو را میان چشمهایم بنشانم .

دوباره شب ، دوباره تنهایی و دوباره خودکاری که با همه ی ابر های عالم پر نمی شود . 

دوباره شب ، دوباره یاد تو که این دل بی قرار را بیدار نگه داشته .

دوباره شب،دوباره تنهایی،دوباره سکوت ، دوباره من و یک دنیا خاطره ...  


مـــن بـــه یــادت آه را بـــر روی غـــم حـــک مـــی کـــنـــم

تـا بـدانـی انـتـظـار دوسـت یـعـنـی اوج عـشـق ...

هـــرگــز دلـــم را نــخــواهـم فـــروخــت
 
بــه بـهــانـه ی نـاچـیـزی که یـهـودا عـیـســی را فــروخـت
 

 
 
 
هــــرگــز قـــول نــخـــواهـــم داد
 

آن ســـیــب را نـــچــیــنـم ، چــون نـمی تـوانـم ...

دسـتـانم را در گـلـدانـی خـواهـم کـاشـت ، چـشمان تـورا بـار خـواهـنـد داد

قـــلـــبـــم را :
 
 در هــزار تــوی خــاطـره هــا پـنـهـان مـی کـنـم

شــایـد تـورا فـرامـوش کــنـد ،
 
نـمـی تـوانـد ... دیــگــر بـه بــاد نـخـواهــم دادش ، قـلـبــم را مــی گـویـم

دیــگـر هـرگـز امـتـحـان نـخـواهـم کـرد ، عـاشـقـی را مـی گـویـم

خــســتـه شــده ام از دوری تــو از تـاریـکـی . بـی تــو ... آرزویــــم :
 
 غـــوطـــه وری در آرامـــش تــوســت

در تـاریـکـی ..... روشـنـایــی ، هر کجا .... با حضور تو ...
 
گلستان چت

صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد